تعریف سواداز نظر "یونسکو" و راهکارهای بهبود زندگی
اولین تعریف
توانایی خواندن و نوشتن
اولین تعریفی که از سواد در اوایل قرن بیستم ارائه شد، صرفا به توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری معطوف بود. طبق این تعریف، فردیبا سواد محسوب میشد که توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری خود را داشته باشد .
دومین تعریف
اضافه شدن یاد داشتن رایانه و یک زبان خارجی
در اواخر قرن بیستم، سازمان ملل تعریف دومیاز سواد را ارائه کرد. در این تعریف جدید، علاوه بر توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری، توانایی استفاده از رایانه و یاد داشتن یک زبان خارجی هم اضافه شد. بدین ترتیب به افرادی که توان خواندن و نوشتن، استفاده از رایانه و صحبت و درک مطلب به یک زبان خارجی را داشتند، باسواد گفته شد. قاعدتا طبق این تعریف بسیاری از دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاهی کشور ما بیسواد محسوب میشوند چون دانش زبان خارجی بیشتر افراد کم است .
سومین تعریف
اضافه شدن 12 نوع سواد
سازمان ملل در دهه دوم قرن 21، باز هم در مفهوم سواد تغییر ایجاد کرد. در این تعریف سوم کلا ماهیت سواد تغییر یافت. مهارتهایی اعلام شد که داشتن این تواناییها و مهارتها مصداق باسواد بودن قرار گرفت. بدین ترتیب شخصی که در یک رشته دانشگاهی موفق به دریافت مدرک دکترا میشود، حدود 5 درصد با سواد است. این مهارتها عبارت اند از :
1- سواد عاطفی: توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان .
2- سواد ارتباطی: توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران و دانستن آداب اجتماعی .
3- سواد مالی: توانایی مدیریت مالی خانواده، دانستن روشهای پس انداز و توازن دخل و خرج .
4- سواد رسانه ای: این که فرد بداند کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است .
5- سواد تربیتی: توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته .
6- سواد رایانه ای: دانستن مهارتهای راهبری رایانه .
7- سواد سلامتی: دانستن اطلاعات مهم درباره تغذیه سالم و کنترل بیماریها .
8- سواد نژادی و قومی: شناخت نژادها و قومیتها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن .
9- سواد بوم شناختی: دانستن راههای حفاظت از محیط زیست .
10- سواد تحلیلی: توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریههای مختلف و ایجاد استدلالهای منطقی بدون تعصب و پیش فرض .
11- سواد انرژی: توانایی مدیریت مصرف انرژی .
12- سواد علمی: علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث یا حل و فصل مسائل با راهکارهای علمیو عقلانی مناسب .
از آن جا که با سواد بودن به یادگیری این مهارتها وابسته شد، قاعدتا سیستم آموزشی کشورها هم باید متناسب با این مهارتها تغییر رویه میداد که متاسفانه فعلا سیستم آموزشی کشور ما، هنوز هیچ تغییری در زمینه آموزش مهارتهای فوق نکرده است .
جدید ترین تعریف
علم با عمل معنا میشود
با این حال و به تازگی «یونسکو» یک بار دیگر در تعریف سوادتغییر ایجاد کرد. در این تعریف جدید، توانایی ایجاد تغییر، ملاک با سوادی قرار گرفته است یعنی شخصی با سواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند. در واقع این تعریف مکمل تعریف قبلی است زیرا صرفا دانستن یک موضوع به معنای عمل به آن نیست. در صورتی که مهارتها و دانش آموخته شده باعث ایجاد تغییر معنادار در زندگی شود، آن گاه میتوان گفت این فرد انسانی با سواد است .
چرا سوادمان باعث تغییر در زندگی مان نمیشود؟
جالب است بدانید که یادگیری در متون روان شناسی، به صورت ایجاد تغییر پایدار در رفتار تعریف میشود. پس ایجاد تغییر در رفتار، مهم ترین مولفه با سواد بودن است. اما بسیاری از ما، اطلاعات مورد نیاز را داریم اما تاثیری در زندگی عملی ما ندارند. چرا؟ به طور مثال، چرا بیشتر افراد با علم به این که رانندگی خطرناک میتواند موجب مرگ شود، اما باز هم به قوانین راهنمایی و رانندگی عمل نمیکنند؟ در ادامه نکاتی درباره این تعریف جدید و راههای دست یابی به آن مطرح میشود .
تفاوت دانش با اطلاعات
برای پاسخ به سوال مطرح شده، باید به تفاوت دانش و خرد با اطلاعات و داده اشاره کرد. داده یا دیتا، ورود مطالب به ذهن است. هنگامیکه آنها را طبقه بندی و دسته بندی کنیم، تفسیر کنیم و به آنها معنا بدهیم، به اطلاعات رسیده ایم. اما دانش زمانی ایجاد میشود که اطلاعات تجزیه و تحلیل شود، با اطلاعات و دانش قبلی ادغام و تبدیل به یک دانش جدید شود. ایجاد ارتباط با دانش قبلی یک بخش حیاتی در فرایند تبدیل اطلاعات به دانش است .
از ترکیب دانش و تجربه، خرد ایجاد میشود. در این صورت است که برخی از افراد در رشته تخصصی خود خردمند محسوب میشوند اما سیستم آموزشی ما، چه مدرسه چه دانشگاه، صرفا بر یادگیری و حفظ دادهها و اطلاعات تاکید دارد. هیچ آموزشی برای تبدیل این اطلاعات به دانش ارائه نمیشود .
برای مثال همه ما درباره قوانین راهنمایی و رانندگی شناخت داریم (به عنوان یک داده وارد مغز ما شده اند، در آزمون آیین نامه استفاده شده، سپس صرفا تبدیل به اطلاعات شده اند و در نتیجه تابلوها و علایم را تشخیص میدهیم). از سوی دیگر، این اطلاعات با هیچ دانش دیگری ادغام نشده است .
مثلا تخطی از این قوانین، با صحنههای دلخراش تصادفاتی که دیده ایم ادغام نشده اند که تبدیل به دانش رانندگی صحیح و ایمن شوند. اطلاعات ریاضی، فیزیک، روان شناسی وغیره وارد ذهن ما شده اند اما تبدیل به دانش نشده اند پس فکر میکنیم که همان دو کتابی که درباره روان شناسی خوانده ایم ما را تبدیل به روان شناس کرده است اما دانش تشخیص مشکلات خود را نداریم. این دانش و خرد، تکرار یک سری مشکلات در زندگی احتمالا به علت رفتار نادرست خود ماست، نه این که تمام انسانهایی که با آنها برخورد میکنیم انسانهای بدی هستند .
راهکارهای بهبود زندگی بر اساس دانستههایمان
حال به این جا میرسیم که چگونه باید بر اساس دانستهها تغییر ایجاد کرد؟ اولین قدم برای ایجاد تغییر؛ درک عمیق، تجزیه و تحلیل دانستههاست چه این اطلاعات ناشی از تجربه باشند یا آموزش رسمی. تجزیه و تحلیل اطلاعات به ما اجازه میدهد که موضوع را از زوایای مختلف مشاهده کنیم. سپس باید نتیجه این فرایند را در بقیه اطلاعات ادغام کرد .
وقتی من آخر ماه از نظر مالی دچار مشکل میشوم، از سوی دیگر میشنوم که مهارتی به نام سواد مالی وجود دارد یا مدیریت مالی، باید در ذهن خود این دو را به هم ربط بدهم و نتیجه بگیرم که احتمالا مشکل من در نبود مدیریت صحیح منابع مالی است. حالا برای یادگیری و ایجاد تغییر در زندگی خود آماده هستم .
در این بین، بسیاری از افراد هیچ گاه خود را مقصر نمیدانند و در هر موضوعی شرایط، اجتماع و دیگران را مسبب شکستها و مشکلات خود میدانند. این افراد هیچ گاه تغییر را تجربه نخواهند کرد زیرا شرط اول تغییر، قبول نامساعد بودن شرایط فعلی است. هرگاه قبول کردم که در رفتار و سبک زندگی من مشکلی وجود دارد، آن گاه امکان تغییر هست. تا زمانی که خود را مبرا از اشتباه بدانیم، چیزی عوض نخواهد شد. به عبارت دیگر، تغییر، بدون تغییر من معنا ندارد .
از سوی دیگر، افرادی که خود را همه چیزدان میدانند، هم تغییر نخواهند کرد. لازمه تغییر قبول این اصل است که دیگران، حتی کودکان، فقرا، افراد زیر دست وغیره، چیزی برای یاددهی به من دارند. وقتی خود را همه چیزدان بدانیم که البته این ویژگی ناشی از کمبود عزت نفس و عقده حقارت است، هرگز توان تغییر را نیز نخواهیم داشت .
برای تغییر باید قبول کنیم که ما هم مثل هر انسان دیگری کامل نیستیم و نیاز به مشورت و استفاده از تجارب دیگران داریم. یک موضوع دیگر هم بازسنجی عقاید، باورها و اصول خود با شرایط جدید اجتماعی است. هر چند سال یک بار باورهای خود را مورد ارزیابی قرار دهیم. با توجه به تجارب این چند سال اخیر، آیا هنوز این باورها کارآمد هستند یا خیر. در انتها به یاد داشته باشیم که تغییر، بدون تغییر من امکان پذیر نیست. اگر خواستار تغییر موضوعی در کلیت جامعه هستیم، اول از همه آن تغییر را از خود شروع کنیم .
منبع: سایت باشگاه خبرنگاران جوان